سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوهسار کنده 7
 

می اومد کنار بابا می نشست و نوازشش می کرد.ناخناش رو براش می گرفت و می بردش حمام و موهاش رو شونه می زد. بعد هم پا می شد لباساش رو می شست.از موقعی که بابا زمین گیر شده بود،اعظم یارو غم خوارش بود.
مونس مامان هم اعظم بود.می گفت یادش نمیاد که هیچ وقت اعظم با عصبانیت،یا با صدای بلند باهاش حرف زده باشه،حتی یه بار.(شهیده اعظم شفاهی)


[ دوشنبه 92/2/30 ] [ 6:56 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

تو زندگی 3 نفر باش یکی برای خودت یکی برای خدا و یکی برای دیگری برای خودت زندگی کن برای خدا زندگی رو اونجوری که میخواد بساز و برای دیگری زندگی باش. اینجا حرفهای زیادی برای گفتن داریم با هم روزهای قشنگی رو میسازیم ... سلام حسینی هستم خوشحال میشم اگه نظر بدین http://kuhsarkandeh7.ParsiBlog.com
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 199212