سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوهسار کنده 7
 
یک گل فروشی در استان جیانگسو چین، سفارشی برای ساخت یک دست گل با استفاده از 100 اسکناس 100 یوانی را دریافت کرد.

[ چهارشنبه 92/9/6 ] [ 1:46 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

پنهان کاری‌های او شک بعضی‌ها را برانگیخته بود. جزو غواص‌هایی بود که باید به عنوان اولین نیروهای خط شکن وارد خاک دشمن می‌شد. هر بار که می‌خواست لباسش را عوض کند می‌رفت یک گوشه، دور از چشم همه این کار را انجام می‌داد. روحیه ی اجتماعی چندانی نداشت. ترجیح می‌داد بیشتر خودش باشد و خودش.

من هم دیگر داشتم نسبت به او مشکوک شدم. بچه‌ها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند. هر چه تاکتیک مربوط به مخفی نگه داشتن اسرار نظامی بود را، پیاده کرده بودند. همه ی امور با رعایت اصل (اختفا و استتار) پیگری می‌شد، حتی اغلب سنگرها و مواضع ادوات را با شا‌خه‌های نخل پوشانده بودیم. با رعایت همه این اصول حالا در آخرین روزهای منتهی به عملیات، کسی وارد جمع ما شده بود که مهارت بالایی در غواصی داشت، منزوی بود و حتی موقع تعویض لباس، جمع را ترک می‌کرد و به نقطه‌ای دور و خلوت می‌رفت.

بعضی از دوستان، تصمیم گرفته بودند از خودش در این‌باره سوال کنند و یا در صورت لزوم او را مورد بازرسی قرار دهند تا نکند خدای ناکرده، فرستنده‌ای را زیر لباس خود پنهان کرده باشد.

آن فرد هم بی شک آدم ساده و کم هوشی نبود، متوجه نگاه‌های پرسش گر بچه‌ها شده بود. یک شب موقع دعای توسل، صدای ناله‌های آن برادر به قدری بلند بود که باعث قطع مراسم شد. او از خود بی خود شده بود و حرف‌هایی را با صدای بلند به خود خطاب می‌کرد. می‌گفت:‌

«ای خدا! من که مثل این‌ها نیستم. این‌ها معصوم اند، ولی تو خودت مرا بهتر می شناسی... من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا!»

سعی کردم به هر روشی که مقدور است او را ساکت کنم. حالش که رو به راه شد در حالی که اشک هنوز گوشه ی چشمش را زینت داده بود، گفت:

«شما مرا نمی‌شناسید. من آدم بدی هستم. خیلی گناه کردم، حالا دارد عملیات می‌شود. من از شما خجالت می‌کشم، از معنویت و پاکی شما شرمنده می‌شوم...»

گفتم: «برادر تو هر که بوده‌ای دیگر تمام شد. حالا سرباز اسلام هستی. تو بنده ی خدایی. او توبه همه را می‌پذیرد...»

نگاهش را به زمین دوخت. گویا شرم داشت که در چشم ما نگاه کند. گفت:

«بچه‌ها شما همه‌اش آرزو می‌کنید شهید شوید، ولی من نمی‌توانم چنین آرزویی کنم.»

تعجب ما بیشتر شد. پرسیدم:

«برای چه؟ در شهادت به روی همه باز است. فقط باید از ته دل آرزو کرد.»

او تعجب ما را که دید، گوشه‌ ی پیراهنش را بالا زد. از آن چه که دیدیم یکه خوردیم. تصویر یک زن روی تن او خالکوبی شده بود. مانده بودیم چه بگوییم که خودش گفت:

«من تا همین چند ماه پیش همه‌ش دنبال همین چیزها بودم. من از خدا فاصله داشتم. حالا از کارهای خود شرمنده‌ام. من شهادت را خیلی دوست دارم، اما همه‌ش نگران ام که اگر شهید شوم، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه ی شهدا را زیر سوال ببرند. بگویند این‌ها که از ما بدتر بودند...»

بغضش ترکید و زد زیرگریه. واقعاً از ته دل می‌سوخت و اشک می‌ریخت. دستی به شانه‌اش گذاشتم و گفتم:‌

«برادر مهم این است که نظر خدا را جلب نماییم همین و بس.»

سرش را بالا گرفت و در چشم تک‌تک ما خیره شد. آهی کشید و گفت:

«بچه‌ها! شما دل پاکی دارید، التماس‌تان می‌کنم از خدا بخواهید جنازه‌ ای از من باقی نماند. من از شهدا خجالت می‌کشم... .»

آن شب گذشت. حرف‌های او دل ما را آتش زده بود.حالا ما به حال او غبطه می‌خوردیم. دل با صفایی داشت. یقین پیدا کرده بودیم که او نیز گلچین خواهد شد. خدا بهترین سلیقه را دارد.

شب عملیات یکی از نخستین شهدای ما همان برادر دل سوخته بود. گلوله ی خمپاره مستقیم به پیکرش اصابت کرد. او برای همیشه مهمان اروند ماند.

راوی: محمد رعیتی/از رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا


[ چهارشنبه 92/9/6 ] [ 1:45 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
فرهاد ظریف (زاده 12اسفند 1361 در مشهد) والیبالیست ایرانی و عضو سابق تیم ملی والیبال مردان ایران می‌باشد.
 

  هنگامی که وی با قد 165 وارد عرصه والیبال شد کسی باور نمی‌کرد که او بتواند کار خاصی انجام‌دهد اما سر انجام او خود را با بازی‌ های درخشان به همه ثابت کرد بطوری که هم اکنون بی چون و چرا لیبروی اول ایران است.

 

 


[ چهارشنبه 92/9/6 ] [ 1:44 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

در شرایطی که مسابقات کشتی جایزه بزرگ باکو در آذربایجان روز یکشنبه پایان یافته اما درگیری پرویز هادی و یک پیشکسوت کشتی کشورمان نقل بسیاری از رسانه‌های آذری و روسی شده است.

ماجرا از این قرار است که در هنگام کشتی محمدرضا آذرشکیب و پرویز هادی در وزن 120 کیلوگرم، مهدی شیرازی، مدیر تیم استیل آذین در لیگ کشتی آزاد که البته از پیشکسوتان کشتی نیز محسوب می‌شود، از روی سکوها در حال کوچ کردن آذرشکیب بوده و او را راهنمایی می‌کرد.

پس از پیروزی آذرشکیب برابر هادی، این کشتی‌گیر جوان کشورمان با همان دوبنده و بدون اینکه عرق بدنش را خشک کند به روی سکوها رفته و با فحاشی به شیرازی با وی درگیر می‌شود. حتی غلامرضا محمدی و مسعود اسماعیل‌پور نیز که در سالن و در کنار شیرازی حضور داشتند از هادی درخواست می‌کنند که از صحنه خارج شود اما وی همچنان با صدایی بلند جو سالن را تحت تاثیر قرار می‌دهد. 

در نهایت با دخالت پلیس این غائله خاتمه پیدا می‌کند اما در کمال تاسف بسیاری از تماشاگران آذربایجانی با هو کردن ایرانی‌ها خواستار خروج آنها از سالن مسابقات می‌شوند!

با این حال این پایان کار نبود و پس از پایان این رقابت‌ها چند سایت کشور آذربایجان و روسیه با انتشار این خبر و عکس‌های مربوط به آن، حرکت بسیار زشت کشتی‌گیر ایرانی ابعاد بسیاری زیادی به این ماجرا داده و حتی خواستار برخورد مسئولان فیلا با عوامل این تشنج شده‌اند.


[ چهارشنبه 92/9/6 ] [ 1:42 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

تو زندگی 3 نفر باش یکی برای خودت یکی برای خدا و یکی برای دیگری برای خودت زندگی کن برای خدا زندگی رو اونجوری که میخواد بساز و برای دیگری زندگی باش. اینجا حرفهای زیادی برای گفتن داریم با هم روزهای قشنگی رو میسازیم ... سلام حسینی هستم خوشحال میشم اگه نظر بدین http://kuhsarkandeh7.ParsiBlog.com
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 201171