سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوهسار کنده 7
 

توخیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت:
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.

قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟

گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟

دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری. شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟

پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید.

حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن . آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی کصافط بود.

اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!!


[ سه شنبه 92/3/21 ] [ 3:56 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

تو زندگی 3 نفر باش یکی برای خودت یکی برای خدا و یکی برای دیگری برای خودت زندگی کن برای خدا زندگی رو اونجوری که میخواد بساز و برای دیگری زندگی باش. اینجا حرفهای زیادی برای گفتن داریم با هم روزهای قشنگی رو میسازیم ... سلام حسینی هستم خوشحال میشم اگه نظر بدین http://kuhsarkandeh7.ParsiBlog.com
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 123
بازدید دیروز: 208
کل بازدیدها: 200992